ژوان جانژوان جان، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 5 روز سن داره

هـــــــــــدیه ای از آسمــــــــــــون

من برات ترانه میگم...

  مامانی برای تو مینویسم که نهایت عشقی...   تو آغوشم بخواب آروم که شب هم رنگه موهاته  همه دنیای من امشب بلاگردون چشماته تو آغوشم بخواب آروم گل خوش آب و خوش رنگم بذار سر روی سینم تا که آروم شه دل تنگم لالا لالا ... لالا لالا ... گلای لاله عباسی تو باید بعد از این گرمای این آغوش بشناسی بخواب جونم ، بخواب عمرم...من اینجا پیش تو هستم از این بودن کنار تو نمیدونی چه سر مستم نمیدونی چقد خوبه نوازش کردن موهات دلم میگیره وقتی که گره میگیره ابروهات لالا لالا...لالا لالا... گل زیبای خردادی با اون لبخند شیرینت بهم عشق نشون دادی ...
10 مهر 1392

چهار ماهه شدی مامانی...

عروسک قشنگ من،سلام. چهار ماهه شدی ... مبارکه... مامان جونی،توی این چهار ماه زیبا که از تولدت گذشت ثابت کردی که یه فرشته ی واقعی از آسمون خدایی... فدات شم اونقدر آروم و خانوم و بی آزار و مظلومی که همه عاشقت شدن... خیلی خوشحالم که مادر دختر دوست داشتنی و نازی مثل توام. عزیزم...چهارمین ماهگرد تولدت هم از راه رسید. هم خوشحالم از اینکه این روزهای زیبا رو در کنار تو میگذرونم،هم ناراحتم برای اینکه میبینم زمان با چه سرعتی داره از کنارمون میگذره و تو روز به روز داری بزرگتر میشی و من دلگیرم... ای کاش هر لحظه ی با تو بودن رو میشد نگه داشت... با اومدنت اونقدر زندگی من و ددی رو شیرین کردی که دلم نمیخواد روزها به همین سا...
7 مهر 1392
1